روانشناسی در گذشته و آینده

روانشناسی در گذشته و آینده

روانشناسی در گذشته و آینده


انتظار نا درست از روانشنایی:
در مورد پیش گویی و نظر دهی نسبت آیندۀ یک انسان، روان شناسی اصلً گفتنی ندارد به ُجز انتقاد شدید نسبت
استفاده جویی ها و مردم فریبی ها مبنی به روش سؤ استفاده از نام روانشناسی که بار ها باعث رونق بازار مکاره
شده.
یک نمونۀ سادۀ آن اینست:
هرگاه شخصی در مواجه مشکل روز با درد و رنج ناشی از آن در تلش چاره جویی نزد روان شناس (کاذب) مراجعه میکند او که از رندی و زیرکی برخوردار است اما صرف صداقت ندارد، با دیدن چهرۀ دردمند پی میبرد که مشکلی هست، میگوید من در آئینۀ که روبرو دارم می بینم که مشکلی دامنگیر است. شخص دردمند که یک انسان ساده است میگوید حال که فهمیدید بگوئید چی چاره دارد. میگوید این را بعد ها می بینیم به این صورت َد ِر دید و باز دید ها را میگشاید. نظرش به جیب مشتریست نه به راحت آن.
انتظار مناسب پیشگویی در بانکداری و تکنالوجی بار ها دیده شده که آشنایان رمز بانکداری به سویۀ متخصص این رشته، با در نظرداشت معیار های دست داشته توانسته اند وضع مالی یک بانک را در یک آیندۀ معین پیش بینی و پیش گویی کنند. چون این متخصین مسیر انکشافی معیار ها را به دقت تعقیب کرده اند ازین دقت شان پیشگویی شان درست می آید. خصوصآ که این نوع پیش گویی از اینکه بالی مشتری های بانک اثرگزاراست پیشگویی را تحکیم میکند.

در مورد پیشبینی های عرضۀ ماشین آلت همینطور است، با مراقبت تقاضای بازار نسبت تولیدات ماشینی طور
مثال عراده جات، متخصص مارکتنگ یا بازاریابی، به آسانی سویۀ تقاضای بازار در مورد یک عراده پیشگویی کرده میتواند. این نوع پیشگویی هم بالی خریداران اثر گزار است. همین است که گفته میتوانیم که مارکتنگ شامل علم مثبت است.

انتظار جامعه شناس در مورد پیشگویی آیندۀ جوامع بشریً فبلم سازها علقه میگیرند و با درنظر داشت انکشاف چشمگیر تکنالوجی که انسان درین نوع پیشگویی ها اکثرا امروزی در اختیار دارد و تأثیرات این انکشاف را در مناسبات انسان های امروزی به مقایسۀ مناسبات انسانی امروز با انسانهای یک یا دو قرن پیش و با نتیجه گیری از آن، مناسبات انسانی دو قرن بعد را تخمین میکنند.

فیلم ساز جامعۀ خیالی دو قرن بعد را به شکل پیشگویی کرده روی پرده میکشاند دیدن این زندگی که دران امکانات
تکنالوجی با وجودیکه ایجاد انسان است، جای انسان را گرفته نه تنها انسان را بیکار ساخته است بلکه به او
حکمفرمایی هم میکند و انسان ها در اتکای یک به دیگر میکوشند که ماشین آن کمی که از انسانیت مانده آنرا هم
نگیرد. تشکیل این جامعۀ خیالی اگرچه هیچ صبغۀ علمی ندارد با آن یک نام علمی گذاسته شده و به علم پیشبینی یا
fiction-Science یاد میشود. با دیدن این فیلم ها بیننده ها با وجودیکه در حیرت اند سرگرم میشوند. اما دیدن آن به
جامعه شناس تکان دهنده است زیرا جامعه شناس میداند که اگر بخشی از صحنه ها صحنه سازیست بخشی حتی
بخش اعظم این تخیل امکان پذیر است و نشود که انکشاف تکنالوجی بشریت را در مصیبتی گرفتار کند که خود
انسان عامل آنست. همین است که مسئولن جامعه شنناسی دست به کار شده اند اینجا و آنجا سیمینار ها در
کاراست تا از یک سو انسان ها را تا حد امکان آمادگی به سازگاری دهند و از طرف دیگر به سازنده های تکنالوجی تفهیم شود ماشینی را نسازند که بر انسان حاکم شود. برای جلوگیری از بیکار ساخت انسان نا وقت شده است.

روانشناسی برگزیذۀ من چی گفتنی دارد
روانشناسی برگزیدۀ من در مجاورت صمیمی انسان شناسی است، ما با هم همسایه های خوبیم. من گففتار آینده
را به گرفتاران آن میگزارم. من مصروف تحلیل وضع گذشته ها میباشم اما آن گذشته های که اگر امروز میبودند.
طور مثال من با دلیل زیاد معتقدم که اگر کارل مارک Marx Karl زنده میبود با ذکاوتی که داشت مارکسیست
Marxist نمی ماند و یا اگر سیگموند فروید زنده میبود روان کاو پیرو مکتبش نمی بود. در مورد این دو شخص دلیل زیاد دارم اما هردو در مقام و منزلت بلند جا میداشتند. مارکس به حیث فیلسوف در حلقۀ فیلسوف ها جای وارستهً که فیلسوف ها قدرت پذیرش نظر یکدیکر را دارند به حدی که کفته متوانیم که هر گاه دو فیلسوف
میداشت خصوصا با هم می بینند در ختم مجلس از دو فیلسوف سه فلسفه بدر میشود. یکی فکر اولی دوم فکر دومی و سوم فکر مشترک هردو برای اینکه مجلس دوام کند.
دلیل دیگری که به راحت فیلسوف میماند اینست که مخالف نمی داشت زیرا این مسألۀ حزبیست که مخالفت ها ایجاد
کرده بود حزب سیاسی خودرا خودش با ذکاوتی که داشت منحل میکرد و با پیروانش گرفتاری پیدا کردگی میبود زیرا آنها از خودش پشوا ساخته بودند و از حزبش آئینی به سویۀ مقدسات به حدی که این آئین را جانشین دین خود
ساخته بوده اند، بیرون شدن مارکس از مارکسیزم در نظر پیروان مثل اینست که خدا از خدایی استعفا دهد. علوه
ازین افسرده حال میشد وقتی میدید که کشور های که مارکیستی را برگزیدند مجبور بودند به قوت نظامی مارکیست
بمانند زیرا مردم ازین نظام در فرار بودند. ناکامی اقتصاد مارکیستی و غرنمائی های بازار آزاد به رنج مارکس می افزود.

مشکل فروید کم ازان آن نبود فروید. با کشف نا آکاه به حیث عنصر عمدۀ سازمان روانی و شرح روانکاوی چون
مشعل فروزان در جهان درخشید اما با ایجاد گرفتاری شدید با هر شاگرد رنج برده است. اگر امروز زنده میبود
چیزی از شاگردانش هم می شنید با یونگ حاضر نشد که قبول کند که به اساس فکر یونگ روحانیتی در انسان است یونگ هم ازین واقعیت گذشته نمی توانست همین بود که جدایی برگشت ناپذیر شد. امروز اگر میبود با طرح ژک لکان ساخته میتوانست اما تعلیم لکانی انداز انسانشناسی دارد و بیشتر ساختاری یا Structuraliste است نسبت به فرودیست از نا آگاه در پندار لکان فقط نام مانده نشانش بی درک است اما فروید با دانش لکان دوباره به
انسانشاسی رنگ و رونق مرغوب تر میداد انسان شناس میبود نه روانکاو به سلیقۀ فرویدی.

نویسنده: پروفیسر داکتر کمال سید
تاریخ: ۱۸ مارچ ۲۰۱۹


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Rating*